کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

هه ،بازم کیش ...

انقدر یهویی ما این ور و اون ور میریم که خودم وقت نوشتن خنده م میگیره ... بازم رفتیم کیش ... یه تور ۳ روزه هتل شایان با یه قیمت خیلی خوب به بابایی معرفی شده بود که بابایی چون نمیتونست بیاد اصرار کرد که من و شما بریم ،منم خاله ها و زندایی زهرا رو خبر کردم و زنونه رفتیم ... خیلی خیلی عالی بود ،از هتل شایان هم خیلی خوشم اومد ... فقط هوا خیلییییییییی سرد بود ،انقدر سرد که من که فقط برای شما لباسهای تابستونی برده بودم مجبور شدم برات سوییشرت بخرم ! این بار همه از خوش سفری و ساکت و آروم بودن شما دیگه واقعا به وجد اومده بودن و هی تعریفت رو میکردن ،مخصوصا زندایی زهرا ! برگشتنه هم کلی توی هواپیما خندیدیم ،انقدر خندیدیم که کل مسافرا از...
25 آبان 1393

شیرررررررر

هر چه قدر شیرخشک نخوردی به جاش شیر پاستوریزه خوردی ! یه وقتایی اصلا به جای غذا هم شیر میخوری ،اونم فقط نی دار ... بابایی هم که میدونه اگر لحظه ای شیر نداشته باشیم شما غوغا میکنی مثل شیرخشک خریدنش شیر پاستوریزه رو هم باکسی میخره و شما خودت باز میکنی و میچینی توی یخچال و حدودا روزی ۷-۶ تا شیر میخوری ... تازه ته شیرهات رو هم نمیخوری که باباییت جورت رو میکشه !!! امشب بابایی اومد ،طبق معمول با شیر و شما هم یکی دو ساعتی باهاشون مشغول بودی و بازی میکردی تا چیدیشون توی یخچال و رضایت دادی ... این لباسای گل منگلی رو هم خودت ست کردی ،این روزا فقط اون چیزی رو میپوشی که دلت میخواد ... انقدر قشنگ و مرتب شیرها رو به صف میکنی که آدم دل...
10 آبان 1393

بهار گردی مامان زهرا و کیان کوچولو ...

بابایی رفته کیش و من و شما تنهاییم ... واقعا وقتی بابایی مهربونت نیست نمیدونم باید چه طوری از پس دلتنگیهام بربیام !؟ پریروز دیدم هوا خیلی خنک شده و تصمیم گرفتم با هم بریم خیابون بهار خرید ... واقعا مرسی پسرم که انقدر پسر خوب و آقایی هستی و با ادب و تربیتت همه رو مجذوب خودت میکنی !!! وقتی میریم توی مغازه بلند سلام میکنی و اگر کسی چیزی بهت تعارف کنه تشکر میکنی و میگی مرسی و موقع بیرون اومدن هم حتما خداحافظی میکنی ... بعد از بهار گردی و خرید سر راه رفتیم پِرپِروک سهروردی برای نهار که چون بابایی نبود و منم همچنان میل نداشتم بیشتر غذاهامون موند و آوردیمشون خونه ! توی رستوران شما تمام مدت با میز پشتیمون که چهار تا دختر خانم خوشگل...
8 آبان 1393
1